بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب ونوشتار حاضر با توجه و الهام از آیات شریف قرآنی که بیان کننده حق و فرقان حق از باطل است تالیف شده است . ((و ما خلقتَ الجن و الانس الا لیعبدون ))، ((الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدوا ٌمبین ))،((وان اعبدونی هذا صراط مستقیم)) وآنجا که هدف خلقت عبودیت حق که همان صراط مستقیم است ،و در مقابل عبودیت باطل و شیطان است ،مسیر بحث روشن میشود علت انتخاب این بحث اهمیت شناخت مانع در راه وصول به مقصد ورسیدن به مقصود ومحبوب است .زیرا وجود مقتضی کافی نیست گرچه لازم است وفقدان موانع شرط وصل و اتصال به حق است .
یرای شروع در این مبحث ابتدا ترسیمی از حرکت انسان مطرح میشود وبا استناد به آیات شریفه و روایات کریمه ،این موضوع بسیار پر اهمیت بررسی می گردد.پر واضح است که تا اهمیت و ارزش طلبی درک نشود و میزان تاثیر آن در زندگی انسان روشن نگردد ،دلیلی بر توجه کردن به آن موضوع وآثار آن وجود ندارد . واز طرف دیگر چون تباه شدن گوهر وجود آدمی و فساد روح و قلب افراد مطرح است وبالاترین خطر وضرر نیز همین است. پس به همان اندازه که انسان ،کمال و هدف او مهم و با ارزش است ،شناخت این مانع ،این دشمن و در واقع این ظلمت اهمیت دارد .در رابطه بااین بحث چندین سوال مطرح است :
1_ابلیس یا شیطان کیست ؟
2_چرا خلق شد؟
3_چرا چنین امتحانی پیش آمد ؟
4_از کجا شروع شد ؟
5_مشخصات او کدام است؟
6_شناخت شخص او ،راه او و شگرد کار او چه ضرورتی دارد ؟
در این که،دریچه دید و شناخت ما از او فقط کلام وحی است بحثی نیست .و الا نه علم میتواند به تنهایی او را ثابت کند ونه حواس ظاهری میتواند او را درک کند . واز آنجا که بعد از ورود به میدان دین ومعنویت و گرایش به حق و حقیقت اعلام میگردد که دشمن قسم خورده ای در کار است که ویژگی های مهمی دارد ،باید خیلی توجه داشت و بیدار بود وما را به آن وا میدارد که ابتدا اورا خوب بشناسیم وموضع خود را با او روشن کنیم و راه نبرد ومبارزه با او را یاد بگیریم و انصافا با توجه به امکانات و قوایی که خدا در اختیارش گذاشته غلبه بر او خیلی سخت است .
بعد از آنکه میپذیریم خلقت الهی بر اساس حکمت الهی است وتمامی امور حکیمانه تدبیر شده است ؛بنابراین ،خلقت چنین دشمنی مشتمل بر حکمت ها خواهد بود .اگر چه علم ما کوتاه و فهم ما قاصر از درک چنین مطلبی است .البته در کلام معصوم هم آمده که شیطان سوال کرد :خدایا اگر میدانستی که من چنین عاقبتی از تمرّد و عصیان و طغیان و اضلال وبالاخره طرد داشتم چرا مرا خلق کردی؟ در جواب،حق تعالی به او فرمود :آیا مرا حکیم نمیدانی؟ گفت :چرا. حضرت حق فرمود:در کار حکیم چون و چرا نخواهد بود .این طور به نظر میرسد که اگر چنین نمیشد امتحان واختیار صورت نمیگرفت واهل حق از باطل تبیین نمی گردیدند وارزش بندگان صالح نا پیدا بود و در واقع اقتضای سیر کمال اینگونه بوده است .به هر حال ما هستیم و شیطان به عنوان یک دشمن قوی با امکانات فراوان که بیان خواهیم کرد .بنابراین ما باید با شناختی درست وکامل راه حل مناسبی پیدا کنیم که جزء با یاری حق و اهل حق وارشادات آنها قادر به نجات از او و دامهای او نخواهیم بود .
اکنون بحث را با بیان تاریخچه مختصری از زندگی او آغاز می کنیم .او یک مخلوقی بود همچون سایرین که در امت خودش زندگی میکرد و نامش طبق احادیث عزازیل بوده واز جنس آتش (نار)واز طایفه جن بوده است .واین خلقت ناری بعد از اینکه تمامی هم دورانش و هم خلقانش در اثر تمرد وعصیان مضمحل ونابود میگردند،او تنها باقی می ماند و به عبادت ظاهری حق ادامه میدهد که در بعضی از منابع مدت عمر او شش هزار سال یا دوازده هزار سال وحتی چهل هزار سال هم نقل کرده اند.که شاید جمع بین این روایات اینطور باشد که چهل هزار سالمدت عمر او و شش هزار سال عبادت او در زمین ودوازده هزار سال عبادت او در زمین و آسمان همراه با ملائکه بوده باشد .در هر صورت روزی عرض کرد خدایا مرا با ملائکه محشور کن وبه عالم بالا ببر تا در میان فرشتگان ترا عبادت کنم .زیرا از تنهایی در زمین خسته شدم .خواسته او مورد قبول حق تعالی واقع شد، و او را به عالم بالا برد و او شش هزار سال در عالم بالا عبادت کرد .تا امتحان اصلی او فرا رسید که امر به سجود برای آدم بود که ماجرای آن مفصل در قرآن و احادیث آمده است وبدان اشاره خواهیم کرد .جالب است که بدانیم این عزازیل بعد از اینکه به بالا رفت مورد احترام ملائکه واقع شد به طوریکه منبری در آسمان برای او گذاشته شد و او در بالای منبر ملائک را ارشاد می کرد ، وعجیبتر اینکه بارها میگفت که ای ملائکه خداوند را مخلوقی است به نام ابلیس که بر اثر امتحان بزرگی ،مطرود وملعون میگردد وتمام اعمال و عباداتش را حبط و باطل می کند وبه عذاب ابدی مبتلا می شود ومواظب باشید شما آن نباشید !!!!!