در بحار الانوار از امیرالمومنین علیه السلام روایت شده که فرمود نزد خانه کعبه نشسته بودم ناگاه پیدا شد پیرمردی قد خمیده که از نهایت پیری ابروهای او بر روی چشمهایش افتاده بود ودردست او عصایی وبر سر او برنس سرخی بود و لباسی از پشم در بر او بود پس نزدیک حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله آمده در حالیکه آن حضرت پشت بدیوار کعبه کرده بود وعرض کرد که یا رسول الله دعا کن که خدا مرا بیامرزد پیغمبر فرمود زحمت تو بهدر شد ای شیخ وعمل تو باطل شد ..
چون آن پیرمرد رفت فرمود ایا شناختی او را عرض کردم نه فرمود که این ابلیس لعین بود .پس در عقب او دویدم تا اورا پیدا کردم و بر زمین زدم وبر سینه او نشستم ودست بر گلوی او گذاشتم تا او را خفه کنم .گفت دست از من بردار که خدا مرا تا روز معینی مهلت داده است .قسم بخدا ای علی که من تو را دوست دارم و احدی تورا دشمن ندارد الا آنکه آن فرزند ولد الزنا است . پس دست از وی برداشت ..
از امام باقر علیه السلام روایت شده که وقتی علی علیه السلام ابلیس را بدرخانه خود ایستاده دید بصورت پیرمردی او را گرفته بر زمین زد وبر سینه اش نشست
ابلیس عرض کرد :برخیز تا تورا بشارتی دهم آن حضرت برخاست فرمود آن بشارت کدام است ؟آن ملعون گفت : که چون روز قیامت شود فرزندت امام حسن علیه السلام بطرف راست عرش می ایستد وفرزند دیگرت امام حسین علیه السلام بطرف چپ وبه شیعیان برات آزادی از آتش جهنم را میدهند.
عرض کرد که میخواهم یکبار دیگر با تو کشتی بگیرم .پس حضرت این مرتبه نیز اورا بر زمین زد باز گفت برخیز تا تو را بشارتی بدهم حضرت برخاست فرمود آن بشارت کدام است ؟ گفت چون خدا آدم را افرید و ذریه او را مانند ذر بیرون آورد میثاق محمد صلی الله علیه وآله وتو را از بنی آدم گرفت و من درست تو را می شناسم و دشمنان تو را میشناسم
پس عرض کرد یا علی یک بار دیگر با تو کشتی بگیرم حضرت باز ایندفعه او را بر زمین زد عرض کرد برخیز تا ترا بشارتی بدهم فرمود آن بشارت چیست ؟ گفت هیچکس تورا دشمن نمیدارد الا آنکه من او را از راه راست فریب داده و گمراه کنم وبه آتش جهنم بسوزانم ...ادامه دارد